مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

مهدیار بهترین هدیه خدا

دالی بازی و خنده مهدیار

سلام پسر گلم  تو با خاله سمانه خیلی جوری و همش برای اون میخندی مثلا دیشب خاله سمانه باهات دالی بازی میکرد و تو هم همش میخندیدی پسر گلم تو تو خانواده خیلی عزیزی وهمه دوست دارن با اینکه خاله سمانه امسال کنکوریه ولی همش نشسته و با تو بازی میکنه انشاالله که خاله سمانه هم یه جای خوب ویه جای خوب قبول شه ..........امین ...
21 شهريور 1391

مهدیار و عکس العمل نسبت به اسمش

سلام عزیزم دیروز خونه ی بابایی بودیم و تو هم تا بعد از ظهر اونجا خوابیده بودی بعد که بیدار شدی خیلی سرحال بودی و همش میخندیدی -بعد مامانی بغلت کرد تا باهات بازی کنه وکه بابایی اومد و صدات کرد مهدیار کوچولو و شما گفتی بَ و انگار میخواستی بگی بله اما بلد نبودی و دوباره چند دقیقه بعد مامانی هم صدات کرد و شما دوباره همونو تکرار کردی و ما همه کلی بهت ذوق کردیم جیگر من ...
21 شهريور 1391

مهدیار کوچولو و کلی گردش و تفریح

سلام قربون پسر کوچولوی نازم بشم مهدیار مامان دیروز کلی گردش و تفریح رفت دیروز صبح رفتیم خونه بابا بزرگ بعد از اینکه کلی اونجا برای همه خندیدی و کلی دست وپا زدی گذاشتمت روی پام که خوابت کنم که بابایی گفت میخواد بره باغ بابا بزرگ منم که دیدم خوابت نمیبره ترا بغل کردم و با بابایی رفتیم باغ ولی چون خسته شده بودی زود توی باغ خوابت برد عصر پا تختی دختر عموی بابایی بود من شب حنا بندون و عروسی شترا پیش مامان اقدس گذاشتم چون توی شلوغی و سر وصدا اذیت میشدی ولی تصمیم گرفتم برای پا تختی با خودم ببرمت وقتی که رسیدیم زود خوابت برد ولی بعد از اینکه بیدار شدی مهمونا را نگاه میکردی و میخندیدی بعد از پاتختی که اومدیم خونه مامان اقدس چون خسته شده بودی زود خواب...
18 شهريور 1391

مهدیار و کارهای جدید

سلام عسل مامان امروز که دارم این مطلب را  می نویسم کلی کارهای جدید یاد گرفتی وقتی باهات حرف می زنیم میخندی و دست پا میزنی صداهای جدید از خودت در میاری دستتو میشناسی و به طرف دهنت میبری وقتی صاف میخوابونمت خودت توی خواب میچرخی و سعی میکنی بر گردی روی شکمت الهی قربونت برم که انروز به روز نازتر میشی
11 شهريور 1391

مهدیار کوچولو و واکسن دو ماهگی

سلام کوچولوی نازم قبل از اینکه این مطلب را بنویسم اشتباها با همین عنوان یک مطلب خالی فرستادم سه شنبه هفته پیش واکسن دو ماهگیت را زدی موقع تزریق واکسن خیلی گریه کردی که البته طبیعیه ولی زود ساکت شدی تازه وقتی اومدیم خونه کلی خندیدی و دست و پا زدی بعدش یه کم پات درد گرفت ولی خدا رو شکر زود خوب شد و تا عصر دیگه اروم شدی انشا الله همیشه سالم باشی
11 شهريور 1391
1